«تدریس» کاری تجربی و ابتکاری است و خود همکاران در این عرصهی بسیار مهم و حساس دست به نوآوری و ابداع زده و برای آموزش محتوای جدید، از شیوههای مناسب و نو استفاده میکنند، لکن نباید فراموش کرد که در تدریس، بعضی اصول و ضوابط علمی وجود دارد که رعایت آنها در فرایند تدریس، نظم و جهتگیری درست ایجاد کرده و تحقق هدفهای مورد انتظار را تضمین میکند.
یکی از آن اصول، هماهنگی هدفها و روشهای تدریس انتخابشده است. نوع هدفهای آموزشی است که نوع روش تدریس را تعیین میکند. به عنوان مثال، اگر قصد داریم دانشآموزان از طریق فهم مفاهیم به توانایی بررسی و تجزیه و تحلیل موارد اجتماعی برسند، باید از روشهای آموزش «تحقیق گروهی» و «استدلال استقرایی» استفاده کنیم. اگر هدف ما این است که دانشآموزان خود مفاهیم را درک کنند و به تمایز مفاهیم با یکدیگر پی ببرند، لازم است از روش «درک مفهوم» بهره بگیریم. همچنین اگر میخواهیم دانشآموزان به تواناییهای خودشان آگاهی یابند و برای رشد خود فعالیت کنند، باید از روشهایی مانند «تدریس غیرمستقیم» و «افزایش آگاهی» استفاده کنیم. به طور کلی هدفهای آموزشی یکی از ملاکهای انتخاب روشهای تدریس است.
ملاک دیگری که باید در انتخاب روشهای تدریس در نظر داشت، امکان مشارکت یادگیرنده در جریان تدریس است. آنچه مسلم است، یادگیری حاصل ارتباط متقابل دانشآموز با معلم و سایر عوامل محیط است. اگر معلم موفق شود بین این عوامل و دانشآموزان یک ارتباط منطقی و پویا برقرار کند، یادگیری مؤثر بهوجود خواهد آمد. هر قدر این ارتباط کم باشد و یا هماهنگی لازم بین آنها نباشد، در یادگیری اختلال ایجاد میشود. فعالیت یادگیرنده و ارتباط او با سایر عوامل است که دانشآموز را به مهارتهای ذهنی و عملی لازم میرساند و او را در حاصل یادگیری سهیم میکند. آن بخش از یادگیری در ذهن یادگیرنده ماندگار است که توسط خود او بهدست آمده باشد و آن بخش از مطالب و مفاهیم از ذهن او به سرعت پاک میشوند که صرفاً به او انتقال یافته باشند.
به طور کلی همکاران عزیز باید به خاطر داشته باشند که یادگیری دستیافتنی است، نمیتوان مفاهیم را به دانشآموز هدیه نمود و یا انتقال داد، بلکه خود او باید از طریق روشهای تدریس مناسب مفاهیم را بسازد و در ذهن خود سازماندهی کند. ملاک سوم انتخاب روش تدریس، توجه به آثار پرورشی روشها است. نظر به اینکه تربیت صحیح محور همهی برنامههای درسی است و تکیه اصلی ما بر هر دو بعد آموزش و پرورش است، نباید یکی از این دو بعد را فدای دیگری کنیم.
باید حتیالامکان سعی کنیم بین شناخت مفاهیم، اصول و روشها در دروس مختلف از یک طرف و اثرات پرورشی آنها از طرف دیگر اعتدال و همسویی برقرار کنیم.
ملاک چهارم در انتخاب روش تدریس، تدریس جامعنگری است. نظر به اینکه یادگیری، لوازم و شرایط متعددی را میطلبد و هر یک از روشهای تدریس، به بعضی از این لوازم و شرایط توجه دارند و هدفهای خاصی را دنبال میکنند، بهتر است از روشهای تدریس استفاده شود. بعید به نظر میرسد که بتوان صرفاً با تکیه بر یک روش به هدفهای آموزشی مطلوب دست یافت. به عنوان مثال، روش «درک مفهوم» ویژگیهای ذاتی یک مفهوم را میشناساند، روش بحث گروهی ابعاد مختلف یک مسأله را در یک فعالیت گروهی دانشآموزی آشکار میسازد و روش ایفای نقش نگرشها را عوض میکند و غیره.
بنابراین بهتر است، در تدریس یک مفهوم یا یک مسأله از چند روش به طور ترکیبی استفاده کنیم تا یادگیری مؤثر و مفید انجام پذیرد.
یکی از آن اصول، هماهنگی هدفها و روشهای تدریس انتخابشده است. نوع هدفهای آموزشی است که نوع روش تدریس را تعیین میکند. به عنوان مثال، اگر قصد داریم دانشآموزان از طریق فهم مفاهیم به توانایی بررسی و تجزیه و تحلیل موارد اجتماعی برسند، باید از روشهای آموزش «تحقیق گروهی» و «استدلال استقرایی» استفاده کنیم. اگر هدف ما این است که دانشآموزان خود مفاهیم را درک کنند و به تمایز مفاهیم با یکدیگر پی ببرند، لازم است از روش «درک مفهوم» بهره بگیریم. همچنین اگر میخواهیم دانشآموزان به تواناییهای خودشان آگاهی یابند و برای رشد خود فعالیت کنند، باید از روشهایی مانند «تدریس غیرمستقیم» و «افزایش آگاهی» استفاده کنیم. به طور کلی هدفهای آموزشی یکی از ملاکهای انتخاب روشهای تدریس است.
ملاک دیگری که باید در انتخاب روشهای تدریس در نظر داشت، امکان مشارکت یادگیرنده در جریان تدریس است. آنچه مسلم است، یادگیری حاصل ارتباط متقابل دانشآموز با معلم و سایر عوامل محیط است. اگر معلم موفق شود بین این عوامل و دانشآموزان یک ارتباط منطقی و پویا برقرار کند، یادگیری مؤثر بهوجود خواهد آمد. هر قدر این ارتباط کم باشد و یا هماهنگی لازم بین آنها نباشد، در یادگیری اختلال ایجاد میشود. فعالیت یادگیرنده و ارتباط او با سایر عوامل است که دانشآموز را به مهارتهای ذهنی و عملی لازم میرساند و او را در حاصل یادگیری سهیم میکند. آن بخش از یادگیری در ذهن یادگیرنده ماندگار است که توسط خود او بهدست آمده باشد و آن بخش از مطالب و مفاهیم از ذهن او به سرعت پاک میشوند که صرفاً به او انتقال یافته باشند.
به طور کلی همکاران عزیز باید به خاطر داشته باشند که یادگیری دستیافتنی است، نمیتوان مفاهیم را به دانشآموز هدیه نمود و یا انتقال داد، بلکه خود او باید از طریق روشهای تدریس مناسب مفاهیم را بسازد و در ذهن خود سازماندهی کند. ملاک سوم انتخاب روش تدریس، توجه به آثار پرورشی روشها است. نظر به اینکه تربیت صحیح محور همهی برنامههای درسی است و تکیه اصلی ما بر هر دو بعد آموزش و پرورش است، نباید یکی از این دو بعد را فدای دیگری کنیم.
باید حتیالامکان سعی کنیم بین شناخت مفاهیم، اصول و روشها در دروس مختلف از یک طرف و اثرات پرورشی آنها از طرف دیگر اعتدال و همسویی برقرار کنیم.
ملاک چهارم در انتخاب روش تدریس، تدریس جامعنگری است. نظر به اینکه یادگیری، لوازم و شرایط متعددی را میطلبد و هر یک از روشهای تدریس، به بعضی از این لوازم و شرایط توجه دارند و هدفهای خاصی را دنبال میکنند، بهتر است از روشهای تدریس استفاده شود. بعید به نظر میرسد که بتوان صرفاً با تکیه بر یک روش به هدفهای آموزشی مطلوب دست یافت. به عنوان مثال، روش «درک مفهوم» ویژگیهای ذاتی یک مفهوم را میشناساند، روش بحث گروهی ابعاد مختلف یک مسأله را در یک فعالیت گروهی دانشآموزی آشکار میسازد و روش ایفای نقش نگرشها را عوض میکند و غیره.
بنابراین بهتر است، در تدریس یک مفهوم یا یک مسأله از چند روش به طور ترکیبی استفاده کنیم تا یادگیری مؤثر و مفید انجام پذیرد.
کلمات کلیدی: